ریگ شو، کسی که می شوید ریگهای آمیخته به ذرات طلا را، (ناظم الاطباء)، شستن ریگ تا خردۀ زر و نقره از آن حاصل کنند، (از غیاث اللغات)، - ریگ شو، ریگ شوی کردن، شستن ریگ زرگری، (آنندراج)، شستن دانه ها و حبوب را در ظرف پرآب تا ریگ و مواد دیگر مخلوط بدان ته نشین شود، (یادداشت مؤلف) : کجا افتادی ای دردانۀ مقصود ازدستم که من با سیل خون این خاکدان را ریگ شو کردم، صائب تبریزی (از آنندراج)
ریگ شو، کسی که می شوید ریگهای آمیخته به ذرات طلا را، (ناظم الاطباء)، شستن ریگ تا خردۀ زر و نقره از آن حاصل کنند، (از غیاث اللغات)، - ریگ شو، ریگ شوی کردن، شستن ریگ زرگری، (آنندراج)، شستن دانه ها و حبوب را در ظرف پرآب تا ریگ و مواد دیگر مخلوط بدان ته نشین شود، (یادداشت مؤلف) : کجا افتادی ای دردانۀ مقصود ازدستم که من با سیل خون این خاکدان را ریگ شو کردم، صائب تبریزی (از آنندراج)
در رشت و مازندران آن را انجیلی نیز گویند و در ناحیۀ حاجی لر و آستارا به نام دمر آغاجی معروف است، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)، درختی است، رجوع به تو و جنگل شناسی ساعی ص 182 و انجیلی شود
در رشت و مازندران آن را انجیلی نیز گویند و در ناحیۀ حاجی لر و آستارا به نام دَمِر آغاجی معروف است، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)، درختی است، رجوع به تو و جنگل شناسی ساعی ص 182 و انجیلی شود
رخت سوزنده. آنکه اثاث البیت خود را می سوزاند. (ناظم الاطباء) ، آنچه رخت را بسوزاند. سوزندۀ جامه و مان: بدین غافلی می گذاریم روز که در مازنند آتش رخت سوز. نظامی
رخت سوزنده. آنکه اثاث البیت خود را می سوزاند. (ناظم الاطباء) ، آنچه رخت را بسوزاند. سوزندۀ جامه و مان: بدین غافلی می گذاریم روز که در مازنند آتش رخت سوز. نظامی